[ad_1]
اینی که در پی عشق ممنوعه نقشه قتل شوهرش را طراحی کرده و با همدستی مردی اجرا کرده است، در کیفری استان تهران پای میز محا.
. . . . . اما تحقیقات مأموران چیز دیگری را نشان داد و در نهایت نن را پای میز محاکمه کشاند.
براساس مدارک موجود در پرونده این قتل یک لال قبل اتفاق افتاد. اینی به یسلیس گزارش داد فردی شوهرش به نام احمد را با گلوله کشته است. یمانی که مأموران به محل رفتند، متوجه شدند قتل کار یک ستناست. . . . . . اما یکدفعه صدای شلیک گلوله را شنیدم. وقتی بیرون آمدم ، دیدم مردی کنار خیابان با اسلحه ایستاده است. . . .. . سترسیهای مأموران نشان داد ر دروغ میگوید و مردی رابطه دارد و با شوهرش هم اختلافاتی داشته است. .ترتیب سحر این شد. او اعتراف کرد قتل را مردی به نام کورش انجام داده است.
این گفتن گفت: روش را از طریق فضای مجازی شناختم. ها هم رابطه عاشقانه داشتیم. کورش فهمید احمد فکر می کند و من را اذیت می کند، پیشنهادم برای لل احمد را قبول می کند و او را می رساند. تیباینترتیب کورش هم شد.
. . . . وقتی یمیدم او متأهل است که مدت زیادی از رابطه ما گذشته بود. سحر به من گفت شوهرش او را خیلی اذیت میکند، درد دارد و او را کتک میزند. سحر از من خواستم کمک کنم شوهرش را بکشد. من آنچنان به سحر دل بسته بودم که نمیدانستم چه منم. در نهایت تصمیم گرفتم احمد را بکشم. به شهرستان رفتم و از طریق یکی از دوستان سلاحی خریدم و به انران آمدم. در تهران طبق قراری که با سحر داشتم، شوهرش را به رساندم و فرار کردم.
از گفتههای متهمان و تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست، پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. سحر به معاونت در قتل و احمد به قتل پای میز محاکمه رفتند. در جلسه رسیدگی به این پرونده اولیایدم در محل قرار گرفتن و خواستار صدور م قصاص ددد.
. . . . . اما ن روز وقتی شوهرش را دیدم، پشیمان شدم. ولی به خاطر مصرف مواد و خوردن مشروب حالت عادی نداشتم . . . . من از کاری که کردهام خیلی پشیمان هستم و از اولیایدم درخواست بخشش دارم. یکر میکردم با انجام این کار به سحر کمک میکنم تا از این زندگی خلاص شود. اما اوضاع برای او و من بدتر شد. اشتباه کردم.
سپس سحر که به معاونت در قتل است، در موقعیت قرار گرفت. . . . . . چند بار درباره این اختلافها با خانوادهام صحبت کردم. ما از من خواستند فرصتی دوباره به شوهرم بدهم تا شاید دست از رفتارهایش و مصرف مواد بردارد . یایده بود یا اینکه بعد از آشنایی با احمد از او درخواست کمک کردم. پشیالا پشیمانم. شکاید مشکل زندگی ام را از راه قانونی حل میکردم. . . . . بنا بر این گزارش در پایان هیئت تات برای تصمیم گیری وارد شور شدند.
[ad_2]