[ad_1]
سمیه صافی روز چهارشنبه 20 بهمن به دنیا آمد. 23، در بیمارستانی در کوهستان های غرب اوکراین، نزدیک جایی که خانواده افغان او در زیرزمین یک آژانس پناهندگان سازمان ملل اقامت داشتند.
روز بعد روسیه به کشور او حمله کرد.
میر صفی و خانواده اش در ماه اوت با تسلط طالبان از کابل، افغانستان گریخته بودند. میر به عنوان تعمیرکار برای USA TODAY کار کرده بود و به خبرنگاران ما که جنگ را پوشش می دادند کمک می کرد. او در دولت افغانستان نیز دادستان بود.
USA TODAY به 17 افغان کمک کرد تا در روزهای پس از سقوط کابل، کسانی که به روزنامه نگاری و خانواده هایشان مرتبط بودند، به کیف تخلیه شوند.
حالا، شش ماه بعد، همه 17 نفر مجبور شدند دوباره فرار کنند.
میر ساعاتی پس از تولد سمیه به یکی از همکاران USA TODAY پیام داد و گفت: «ما در حال حاضر در جنگ هستیم. و ما راهی برای فرار نداریم.»
خانواده صافی – میر و همسر کمیله، خواهرزاده، خواهر، سمیه نوزاد و فرزندان شاه 6 ساله، یاسمین 4 ساله و میرویس 17 ماهه – یک روز پس از حمله، دو روز پس از زایمان کامیلا، راهی اسلواکی شد. در آن جمعه و شنبه، آنها به دلیل نداشتن پاسپورت اصلی افغانی خود، که پس از ورود آنها توسط افسران مهاجرت در کیف گرفته شده بود، رد شدند.
روز یکشنبه، آنها با یک قطار هفت ساعته به سمت لویو، اوکراین، در 50 مایلی مرز لهستان رفتند. هر روز ده ها هزار اوکراینی به شهر سرازیر می شوند. ایستگاه قطار، کلیساها، ساختمان های دولتی مملو از پناهندگان است. در حالی که پدر سعی میکرد وسیلهای برای رسیدن به مرز پیدا کند، خانواده بیرون یک مغازه خوابیدند، زیر یک سایبان. کامیلا و چهار کودک در پتوهایی که از اردوگاه خود حمل کرده بودند پیچیده بودند.
صبح میر ماشینی پیدا کرد تا آنها را به مرز برساند و در صف قرار گرفتند گذشتن. کمیلا در آغوش نوزاد سومیه، خسته از تولد و سفر. نوزاد در یک روسری طلایی و سبز و یک پتوی خاکستری درشت قنداق شده بود.
سمیه به نام اولین شهید اسلام نامگذاری شده است که میر گفت: «مصائب بسیار را متحمل شد». میر گفت اگر می دانست فقط چقدر این بچه قرار بود عذاب بکشد، آنها این نام را برای او انتخاب نمی کردند.
شب اول مرز خواستند برای گرما در رستوران بخوابند. صاحبش گفت نه میر او را به یاد آورد که گفت: “اگر می خواهی بمیری، بیرون از جای من بمیر.”
در حالی که اوکراین پس از تسلط طالبان بر کابل، صدها پناهجوی افغان را پذیرفت، اما همه در این کشور استقبال نکردند. تا سال 1991، اوکراین بخشی از اتحاد جماهیر شوروی بود که در طول جنگ شوروی و افغانستان از سال 1979 تا 1999 علیه مجاهدین، مقاومت افغانستان، جنگید. میر گفت که برخی از اوکراینیها هنوز از آن زمان نسبت به افغانها خشم دارند.
خانواده سرد و گرسنه به پلیس رفتند و پلیس آنها را به مدرسه راهنمایی کرد. گرما و غذا داشت.
روز بعد در مرز دو بار توسط محافظان اوکراینی دور شدند. سمیه یک شهروند اوکراینی محسوب می شد. آنها می خواستند اصل شناسنامه را ببینند که صدها مایل دورتر در بیمارستان کوهستانی بود.
آنها رفتند و میر ترتیبی داد که یک کپی از گواهی نامه برای او ارسال شود و چاپ شود.
در تلاش سوم، کامیلا و سه کودک دیگر اول شدند. این بار به جای اینکه برای خارجی ها در صف قرار بگیرند، برای اوکراینی ها در صف قرار گرفتند. به آنها اجازه عبور داده شد. سپس میر با سمیه و پرینت به نگهبان نزدیک شد. او امیدوار بود که کافی باشد. به او اجازه عبور داده شد. میر نوزاد و شناسنامه اش را در آغوش گرفت و به سرعت 500 فوت تا مرز لهستان رفت.
خانواده با هم بودند. بی خطر.
اما بچهها مدام میپرسیدند: “آیا سربازان اوکراینی دنبال ما میآیند؟ آیا آنها میآیند و ما را برمیگردانند؟”
در افغانستان، میر فکر می کرد کشته خواهد شد اما خانواده اش در امان خواهند بود.
او گفت که توپخانه آنجا کوچکتر بود. و درگیری هدفمندتر بود. او در اوکراین می ترسید که تمام خانواده اش کشته شوند. روس ها از بمب های بزرگ استفاده می کنند. هر کسی ممکن است ضربه بخورد
به گفته کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل، بیش از 1.5 میلیون اوکراینی و سایر اتباع به کشورهای همسایه مانند لهستان، مجارستان، اسلواکی، مولداوی و رومانی گریخته اند.
اکنون خانواده صفی در برلین هستند و در مورد مرحله بعدی سفر خود مطمئن نیستند. در حال حاضر، آنها یک اتاق در یک پناهگاه با وای فای لکه دار، یک تخت برای هر یک از آنها و یک لباس گرم و یک کلاه سفید رنگ برای سمیه دارند.
شاه و یاسمین در حالی که پدرشان با من صحبت می کند و به دوربین تلفن همراهش نگاه می کند دور می دوند. میرویس روی تختی در همان نزدیکی به خواب رفته است. سمیه روی صندلی ماشینش می خوابد. بچه های بزرگتر هر از گاهی جلوی دوربین می پرند تا دست تکان بدهند، بوسه بزنند یا فقط پدرشان را بغل کنند.
از میر پرسیدم برای بچه هایش چه می خواهد؟
“برای داشتن یک زندگی امن.”
“برای تحصیل.”
“برای کار.”
و سپس، “برای اینکه نگران صدای گلوله، صدای انفجار یا هر چیز دیگری نباشید.”
دو خانواده افغان دیگر در اوکراین که USA TODAY به تخلیه آنها از کابل کمک کرد، اکنون نیز در امان هستند.
اسماعیل شهامت برای بی بی سی در کابل کار می کرد. او در سال 2018 پس از ربوده شدن و تهدید به دلیل گزارش هایش، آنجا را ترک کرد. او در سوئیس پناهندگی گرفت. همسر و پنج فرزند او که اکنون 21 تا 7 ساله هستند، نتوانستند مدارک لازم را نیز دریافت کنند. هنگامی که کابل سقوط کرد، USA TODAY به خانواده او کمک کرد تا از کابل به کیف تخلیه شوند.
وقتی روسیه حمله کرد، دخترش سومایا به من پیام داد: “در اوکراین جای امن دیگری برای ما وجود نداشت.” او گفت وقتی “وضعیت بد شد” به سمت یک پناهگاه زیرزمینی می رفتند. پدرش توانست ویزای سوئیس را برای خانواده دریافت کند و آنها با اتوبوس به مرز رومانی رفتند و از آنجا اجازه عبور یافتند.
این خانواده روز پنجشنبه وارد فرودگاه زوریخ شدند، اولین باری که شهامت آنها را در بیش از سه سال به صورت شخصی دیده بود.
او گفت: این لحظه بسیار احساسی بود. وقتی بچه ها من را دیدند با فریاد به سمت من دویدند و در حالی که همدیگر را در آغوش گرفته بودیم شروع به گریه کردند.
فاطمه حسینی یک فریلنسر برای Newsquest و USA TODAY است. او در ماه اوت کابل را به مقصد کیف ترک کرد. 20. خانواده او – پدر سید امین، مادر معصومه، برادر سید ابوالفاضی، 18 ساله، و خواهر مبینا، 2 ساله – در اوت. 26.
هر سه خانواده – صفی ها، شهامت ها و حسینی ها – در یک جت نظامی اوکراینی در باند فرودگاه افغانستان بودند که یک بمب گذار انتحاری در همان نزدیکی منفجر شد و حداقل 170 غیرنظامی افغان و 13 نظامی آمریکایی را کشت.
فاطمه حسینی و دیگر اعضای خانواده مدتی نمی دانستند که عزیزانشان موفق شده اند یا نه.
این هفته گذشته، او دوباره در همان موقعیت قرار گرفت.
در شهریورماه حسینی توانست به آمریکا بیاید. خانواده او هنوز در کیف بودند. پس از تهاجم روسیه، او ناامید بود که آنها را بیرون کند.
حسینی از مریلند کار می کرد تا خانواده اش را سوار بر ایستگاه قطار کیف و گذرگاهی به لویو کند.
او آنها را به ایستگاه رساند. اما قطارها در کیف آنقدر پر بودند که با باز شدن درها، مردم به بیرون سقوط می کردند. دیگران فشار آوردند تا وارد شوند.
والدین او مطمئن نبودند که بتوانند این کار را انجام دهند.
حسینی گفت: «به پدرم گفتم، تو در جنگ (در ارتش افغانستان) بودی که مستقیماً مورد هدف طالبان قرار گرفتی، از آن جان سالم به در بردی». “”شما هم از این کار جان سالم به در خواهید برد.”
برادرش با گریه صدا میزد و میگفت: مامان مریض است، مامان میمیرد.
او به او گفت که باید برای همه آنها قوی باشد. به او گفت مبینا را حمل کن، اجازه نده مادرت بچه را حمل کند و مدام به پدر و مادرشان بگوید که قرار است آن را بسازند.
آنها باید ایمان داشتند.
خانواده او سوار قطاری شدند که به تورنوپیل، در حدود 80 مایلی لویو می رفتند. در آنجا، داوطلبان آنها را برای شب گذاشتند و صبح روز بعد آنها را به Lviv بردند و در آنجا سواری به مرز لهستان رساندند. سپس ساکت شدند. وای فای برای برقراری ارتباط وجود نداشت و حسینی هم نمی دانست که آنها از آن عبور کرده اند یا نه.
او بعداً دریافت که داوطلبان بیشتری به آنها کمک کردند تا از آنجا عبور کنند و مکانی گرم برای اقامت در لهستان پیدا کنند. اکنون آنها در راه ورشو هستند.
حسینی هیچکدام از کسانی را که برای کمک دست به کار شده اند نمی شناسد. آنها فقط غریبه هایی بودند که در زمان مناسب حاضر شدند و کار درست را انجام دادند.
او می گوید: «مردم شگفت انگیز هستند.
و بچه ها تاب آور هستند.
شاه صفی در 6 سالگی از دو جنگ جان سالم به در برده است. در مدت شش ماه او از دو کشور فرار کرده است. با این حال، در برلین، او مانند هر مهدکودکی، به جز تخت و وسایل خانواده، در اتاق می دود. به خواهر کوچولو یاسمین مسخره میکنه که بچه سوما رو بیشتر دوست داره. پدرش را در آغوش می گیرد و فرار می کند.
او گفت که در راه برلین دوستی پیدا کرده است که فارسی صحبت می کند، اما آن دوست ناپدید شده است. هنوز هم دلتنگ همکلاسی هایش در کابل است.
از او پرسیدم وقتی بزرگ شد می خواهد چه کاره شود؟ او آرزو دارد چه کار کند؟
او می گوید که می خواهد رئیس جمهور شود. «شاه» به معنای «شاه» است و او میخواهد همان باشد.
برنامه های میر فقط این است که چند روز استراحت کند و سپس گام بعدی را برای خانواده اش ترتیب دهد.
اما اول بخواب
برای افغان ها، او می خواهد که جهان به یاد داشته باشد که آنها به کمک نیاز دارند. آنها هنوز در کشور خود در خطر کشته شدن هستند. کسانی که فرار کرده اند نیاز به حمایت دارند.
برای اوکراینیها، “آرزو میکنم آنها و فرزندانشان و خانوادههایشان در صلح باشند. در صلح زندگی کنند.”
برای اطلاع از نحوه کمک به خانواده صفی به اینجا مراجعه کنید. برای خانواده حسینی به اینجا بروید.
داستان پس زمینه:اکنون می توانید با اشتراک USA TODAY بیش از 200 روزنامه نسخه الکترونیکی در سراسر کشور بخوانید.
داستان پس زمینه:چگونه آن شات را گرفتند؟ عکس های مورد علاقه عکاسان NFL در این فصل – و داستان های پشت سر آنها
نیکول کارول سردبیر USA TODAY است. با او در [email protected] تماس بگیرید یا او را در توییتر اینجا دنبال کنید. با تشکر از شما برای حمایت از روزنامه نگاری ما. می توانید به مدت دو ماه رایگان در اینجا مشترک شوید. اگر می خواهید The Backstory را هر هفته در صندوق ورودی خود دریافت کنید، اینجا ثبت نام کنید.
[ad_2]